اخیرا از من خواسته شد که به شخصیت من می خواهم به ملاقات. بسیاری از وجود دارد, اما به طور خاص من می خواهم به دانستن شراب, کتانی ماگا, پدر Barbacarlo, شراب قرمز تولید شده در تپه های نزدیک Broni, Oltrepò Pavese.
مردی که در صلح زندگی می کند, در سکوت, و در خاطرات از دوستان که دیگر نمی باشد, مردی که می تواند برای ساعت گوش دادن. خب من او را ملاقات نمود, من به گوش, و من شنیده ام ...
من یک روز او را به نام وقتی که من تقریبا نیاز به آرامش بود, رویای شکسته بود. از طریق تلفن، او در یک بار می دانستند, به طور خلاصه گوش و به من گفت که خروجی من: "سینتیا, یک نبرد دشوار است, هرگز متوقف ... همه چیز باید گفته شود". E così feci, و بنابراین من خواهد شد ...
ما ترتیبات در یک بعد از ظهر یکشنبه دیدار از آنها را در کوتاه ساخته شده. من انتظار روز که من از دانش خود را با احساسات اضطراب از هم جدا زندگی می کردند… من با یک افسانه, حافظه تاریخی.
در هنگام ورود من نشانه ساده است که من از مغازه ها از گذشته یاد آوری می دیدم. در کنار درب باز با ترس و شرم من تحت فشار قرار دادند تا وارد یک حیاط. چشم من گسترده تر شد, سناریو به نظر می رسید تقریبا یک نماینده از یک عکس از 50S. ابزار قدیمی, اشیاء کهنه, شاخه های درختان حلق آویز تاک, و ناگهان همه از یک او. من او را ملاقات نمود، تقریبا دانستن.
و به خوبی شناخته شده است که من دوست دارم هر چیزی که یک داستان, و شاید برای آن, با وجود لینو من دعوت برای پیوستن به, من از جو حفظ شد. من در تلاش بود به شکل از آنچه که من دیدم, مانند که نشانه آن است که عنوان خوانده شده “Cameliomagus”. لینو به من توضیح داد که آن را به نام باستانی Broni بود, مکان dell'Oltrepò Pavese. ما در گفتگو برای گم شدم نیم ساعت, سپس, وکسلر که با پاسخ دریافت کردم, من موافقت کردم که وارد.
من تقریبا از تاریخ احاطه. همه جا نوشته های او بودند, اما نه روی بوم و یا کاغذ پوست, به سادگی بر روی ورق های که در اینجا وجود دارد و پشتیبانی, کتاب ها و بطری, به عنوان افکار پراکنده.
من شروع به خواندن آنها ... من عاشق شعر از مردان ساده. دیدن من تا جذب به من گفت: "سینتیا, من یک شاعر". Io dico di si, لیو حقیقت è!
همانطور که من تایید هنگامی که, علاقه من دیدم, کابینه قدیمی را باز کرد و نوشتن در 2011, "شراب". همسایگان در فضای رؤیایی آن را به من به عنوان خوانده شده. گستاخی او را یک کپی پرسید:. او به من نگاه متعجب و متحیر, من لبخند زد, و تا به حال به تسلیم. من در دست در حال حاضر به عنوان I ارسال ...
ما در در سالن فروش مجدد رفت. میز چوبی بزرگ, لوستر عتیقه در آهن نرم بدست میآوردند, عکس های قدیمی, و اشعار نوشته شده در هر نقطه ... من نگاه, من خوانده و تعجب. تلاش زیادی را به من نشسته. او در زمان یک بطری, پنجره, دو برش از کالباس, و ما شروع به گفتن. من خیلی خوشحال و هیجان زده است که ناگهان من نقل مکان کرد شد.
او به من از جنگ خود را گفت, تراژدی خود, و مقابله به مثل آن. من خودم را در او تشخیص بسیار, اهل مجادله و دعوا همیشه, گاهی اوقات زخم, اما با افتخار تصمیم گرفت به در راه من… سکته قلبی این: "سینتیا, ممکن است fermarsi, هرگز !"
او مبارزات در طول سال های طولانی در دادگاه, متر Ventidue, بین اسناد و وکلای رسمی برای حفظ حق انحصار از نام شراب خود را.
از 1983 در واقع, من شراب تولید شده در وال قرار داده, هیل Barbacarlo که نام او در نقشه کاداستر شهر Broni ثبت نام, برای استفاده انحصاری از لینو ماگا. در این تپه به زمین و tufoso غیر قابل نفوذ, رشد انگور Croatina, UVA مرغ و Vespolina (نیز نامیده می شود Ughetta). کتابچه راهنمای و عدم وجود علف کش ها و محصولات شیمیایی, اطمینان از طبیعی بودن محصول.
سفر من در زیرزمینهای نه چندان دور ادامه. من خوش شده توسط پسر او جوزف استقبال شد, صادق و دلسوز به عنوان لینو. ما لا ورا تعجب فو, که نه تنها او به من استقبال! من گاو احاطه شده بود, اسب, asino سازمان ملل متحد, غازها از ساختمان کنگره, سگ شکار, مرغ ... خوب, یک مزرعه واقعی! شروع کردم به عکس گرفتن در اینجا و تلاش بعد از یک خرگوش را به اجرا, دیده می شود که برای مدت من بدون پاشنه بود! من تا به حال را ... او برنده مسابقه!
ما یک بعد از ظهر تمام با هم با احساسات صرف, از خاطرات, شعر, طبیعت… diVino بعد از ظهر!
شراب من قواعد بازار پیروی نمی کنند اما کسانی که از زمان و تجربه, آب انگور از زمین است, جایی که به هنگام تولد به داد, per la gente che ama ancora il sapore della terra…
کتانی ماگا