یک خانم بلوند و مو قرمز لومپارد-ونیزی رومی در مسکو در مسیر: "رم سالرنو ناپل" ... دو زن با کلاه!
در زمان گذشته طولانی, من سفر من برنامه ریزی سازماندهی تمام خرده فروشی. مراحل Predisponevo, بازدید, متوقف می شود, برنامه ریزی همه چیز به کمال. این که من می توانید آن را دوباره انجام دهید نه, مشاهده, سازمان تمایل طبیعی من می تواند من فقط را بدون! در realtà, چیزی است که واقعا تغییر, سهولت که من زندگی می کنند سفر است, اجازه دهید بگویم من اجازه بده تا خودمو ... من به سرنوشت چت, sorrido, شوخی, ترکیب دانش هیجان انتظار و کشف.
من این مقدمه ساخته شده است به شما کمک کند دولت از ذهن است که من در آخرین سفر من به رم همراه درک. وجود من برای یک دوست منتظر, گیولیا Nekorkina, که با آن به بطور منظم احساس تعطیلات در طول مسیر تصمیم گرفته شد "رم سالرنو ناپل". می دهد به دلیل, یک خانم بلوند و مو قرمز لومپارد-ونیزی رومی در مسکو, که در شش روز آنها لحظات شاد و لحظات غم انگیز به اشتراک گذاشته شده, خاطرات, افکار, مناظر, احساسات و دو کلاه ...! 😉
خوب, من اعلام می کنم: “من عاشق کلاه”, گاهی اوقات من آنها را خرید و گاهی اوقات من آنها را انجام دهد. من آنها را با وجود به نظر می رسد مردم سر در گم به سبک زنانه تر از زمان ها عادت کرده اند که آن را استفاده گسترده تر بود لباس. چند وقت پیش من یک به من قول داده بود و بسته بندی شده توسط گیولیا… چه راهی بهتر برای حفظ کلمه خود را اگر شما انجام این کار. من او را ملاقات اخیرا. او چند جمله او در شبکه های اجتماعی محبوب نوشت ذهنم بود. کلمات او احساس درد, اما در همان زمان, قدرت و میل به شروع… یکی از همان است که من در خودم تشخیص.
پس از جلسه ما در میلان, بعد از صحبت کردن برای مدت طولانی گوش دادن به هر یک از دیگر در هر آنچه احساس برای گفتن از زندگی اش, برای یک دوره ما نوشته شده است. یک روز, پس از ابراز اشتیاق من برای ناپل و ساحل Amalfi, او تصمیم گرفت او جواب داد:: "سینتیا, ما با هم می توانید بروید!"این فقط فقط یک لحظه برای تصمیم گیری…
من با قطار در بعد از ظهر شنبه در سمت چپ فورا با ترکیب یکی از من! در واقع, فقط صعود به حمل، متوجه شدم که او کیسه با کلاه فراموش کرده بود بعد از آن بر روی زمین قرار داده را به تصویر! Nooo, مایل فرزند این! آیا به عنوان یک صندلی در بهار با پرسیدن یک فرد به custodirmi چمدان گرفته شده است, حیف که قطار به آنها سه دقیقه ترک… من تا به حال به سرعت عمل! من نسبت به بازیابی از تکه های با عجله, پاشنه, و روبان بنفش در اهتزاز موهای خود را. من در حال اجرا بود از یک طرف در جستجوی کیسه, و همراه فرار از طرف مقابل به دنبال یک "فراموش". خوشبختانه، همه ناگهانی ما عبور, و برای رسیدن به شادی بزرگ من ... کلاه بهبود! 😉
سه ساعت بعد من در رم بود. مورد ستایش قرار داد جولیا که من تا شد که از ایستگاه, من آماده برای شروع ماجراجویی ما بود. 🙂 Tra le tante cose programmate, در شب از ورود من برنامه ریزی شده بود, صرف شام با… "کسانی که در ایده آل بار", یک گروه از دوستان عزیز هم اکنون سال پیش شناخته شده, از طریق نظرات در اتاق نشیمن از نوار مجازی عزیز من جورجیو فراری.
روز بعد ما با جولیا بازدید مارینا دل فارو Fiumicino, یک مکان فوق العاده, مناسب برای مدیتیشن, در نزدیکی رم، اما به دور از فشار, جایی برای با ماهیگیران صحبت و لذت بردن از دریا. در طول راه, mentre tornavamo, جولیا Fiumicino به من گفتن من از خانه های خود و تاریخ آن شرح داده شده است. Ad un tratto l’ho vista fermarsi ad osservare una vecchia abitazione dall’interessante struttura. Quella casa da tempo la incuriosiva, و وسوسه به دیدار او هر زمان که او به تصویب رسید پس از آن بود. خوب, از آن زمان به اصلاح شد. با نگاهی به او گفت: من: “اما چرا, در صورت امکان, ما باید خواسته های ما را برآورده نمی?!” سپس, زیر باران, ما صعود و… curiosato!
این زمان برای رفتن ... مرحله اول, Vietri سول دریای, شهر در استان سالرنو اعلام شده در dall'UNESCU 1997 میراث جهانی یونسکو. هر کسی که به من می داند می داند که من دوست دارم صحبت با مردم… بهترین راه برای در مورد مناطق بازدید می کنید یاد بگیرید. این طوری که ما به ملاقات خانم ایرنه Avallone, که, پس برای کلاه تبریک گفت, ما در مورد تاریخ این هنر و صنعت از Avallone کارخانه سرامیک گفت. سابقه صنایع دستی است که برای چهار نسل ادامه می دهد…
او در زمان ناهار آمده است. جولیا به یاد سال قبل از آن در یک رستوران معمولی از متوقف کرده اند Cetara با تراس آفتابی مشرف به دریا. ما در بر داشت. برای کسانی که به اندازه کافی خوش شانس به تجربه این مکانی کلمات لازم نیست, در اینجا تنها سکوت می کند, در حین, با بهره گیری از مواد غذایی که در افق نگاه ...
راضی، ادامه داد: ما تور ما به سمت Maiori. هنگامی که آنها دریافت چشم من در تراس کشت رو به دریا متمرکز. نمایی زیبا ساخته شده است که من از کار پر زحمت از کشاورزان فکر می کنم در منطقه.
سفر اگر شما در تمامیت آن زندگی می کردند, نیاز به دانش از مردم آن, سرزمین های خود را و معمولی آن. A خردسال per l’appunto, همان طور که گفته قربانی, وقتی که, عبور از شیرینی فروشی معروف در منطقه ‘سال د ریسو', ما نمی تواند کمک کند اما توقف برای یک طعم و مزه… 😉
این زمان بود Amalfi, شهر ساحلی باستانی که, با نظرات خود و نظرات خود را منحرف از هر گونه افکار بد. در اینجا ما در خیابان های طولانی پر از صدای راه می رفت, رنگ, و خصوصیت.
ما در سفر خود در جهت ادامه Positano, شهرستان با یک نام شناخته شده است که در آن من هرگز بوده است. قبل از اینکه به شما می رسد, در امتداد جاده, ما در یک نقطه است که نگاه خود را بر روی چراغ از Positano که بر روی زمین افتاد شب اجازه متوقف شد.
به در سکوت زندگی می کنند ... "سحر و جادو, شعر, خواب’ تنها کلماتی را که من فکر می کردم بود.
Giunta شب چشم من به دریا تبدیل شد Sorrento… هومر در ادیسه از آن به عنوان زمین از صدای توصیف, که, با آهنگ خود را تلاش بیهوده برای متقاعد کردن اودیسه به زمین.
که, به 1544 متولد شد شاعر Torquato Tasso, نویسنده Gerusalemme Liberata. او به میدان اصلی در شهرستان اختصاص داده شده.
تعطیلات ما با هم تا به ادامه Pozzuoli, یک شهر ساحلی که توسط یک گروه از جزیره یونانی تبعید از ساموس تاسیس. برای مدت زمان طولانی من یک شب خروج با یک قایق ماهیگیری مرتب شده بود. من می خواستم به دنبال ماهیگیران, فقط برای یک بار, برای درک بهتر کار. خیلی بد که باد شمال برای دو شب متوالی ساخته شده برنامه من تا به در دود. این کشتی که در آن ما تا به حال صعود است.
به کنسول, همراه با جولیا و آنتونیو Chiocca, ماهیگیر و راهنمای ما در Pozzuoli, ما در اطراف شهرستان راه می رفت از دیدن از معبد Serapis, بازار روم باستان نیز در بازار به نام Puteoli, نام اصلی Pozzuoli. است در نظر گرفته معبد به دلیل در طول حفاری, به 1750, آن مجسمه یافت شد مصر خدا Serapis.
پس از Pozzuoli ما به سمت مرکز ادامه داد ناپل. در طول راه، نمایش زیبا از وزوویو, آتشفشان خاموش است که آخرین فوران مارس 1944, ci ha piacevolmente accompagnato.
ما در نهایت در بر داشت و از دوستان آشنا, آنها می گویند, اینجا ختم نمی شود…