شما خواهد گفت: “Un contessino alla Corte Santo Stefano… Cinzia, ma in che senso?!"اجازه بدهید توضیح دهم ...
از این رو, mi capita spesso di rincontrare persone con cui ho collaborato a lungo negli anni passati. La cosa mi diverte alquanto, soprattutto perché spesso si trovano davanti ad una persona totalmente diversa, diciamo molto più… si, direi proprio una persona molto più simpatica e sorridente. Questo perché fino a un po’ di anni fa, ero una steccata coordinatrice vichinga costretta a tenere testa a un bel po’ di medici (alcuni ribelli), e quindi mi toccava fare la dura.. (per finta, بلکه, allora sul serio!) 😉
که گفت:, dopo l’ennesimo invito di un ‘contessino’ (capirete poi perché lo chiamo così), ho deciso di accettare accompagnandolo a cena. In realtà il soggetto in questione, con cui a suo tempo ho collaborato, یک فرد هوشمند و متعهد که مبارزه بی عدالتی را با نوشتن و نه فقط است. من فقط یک کمی "تمایلی برای راه بود, که, به عنوان پدر من گفت, آنها نگرش کلاسیک باوش هستند. برای کسانی که او را نمی دانم,,it,الیو Ghisalberti تلاش خود را در جهان از مواد غذایی و روزنامه نگاری شراب در اوایل دهه هشتاد شروع به مدرسه از لوئیجی Veronelli,,it,برای کسانی که او را نمی دانم,,it,الیو Ghisalberti تلاش خود را در جهان از مواد غذایی و روزنامه نگاری شراب در اوایل دهه هشتاد شروع به مدرسه از لوئیجی Veronelli,,it,برای کسانی که او را نمی دانم,,it,الیو Ghisalberti تلاش خود را در جهان از مواد غذایی و روزنامه نگاری شراب در اوایل دهه هشتاد شروع به مدرسه از لوئیجی Veronelli,,it,برای کسانی که او را نمی دانم,,it, این مدت گویش لومپارد, این است که در یک حس کنایه آمیز استفاده به معنی کسی که خودش پخش.
در هر صورت, با الهام از یکی از شخصیت های اصلی از Risorgimento ایتالیایی, لا بلا Gigogin, و چگونه گاهی اوقات من دوست عزیز من جورجیو فراری را تعریف می کند, Daghela یک قدم جلوتر, گروه کر از این آهنگ که او را به یاد شجاعت خود را در ساخت یک گام به سمت ستمگر خارجی.
بدیهی است در اینجا ستمگران هیچ کدام وجود دارد, ما می گویند بیشتر خارجی, از contessino بی اعتنایی به منطقه ای که من زندگی می کنند از من خواست تا او را به شام در بزرگ میلان! ببیند آن را ... من را از عنکبوت, آن هم…!
من عاشق میلان (ترافیک جداگانه), و من عاشق این چالش! من به او گفتم: "کارو, اول اگر شما می خواهید من را به گام, و در مرحله دوم, ما به غذا خوردن در بخشی از من!"این contessino, تسلیم به اراده من, او تا به حال به جلو، اژدر او’ به عنوان او آن را خواند, و تصمیم گرفته شد که من انتخاب کنید تا! سوم! 😉
حل و فصل مسئله مطمئن شوید که در آن من در زمان? خوب, ما را به شام در حیاط قدیمی در مرکز چزانو مادرنو رفت, دادگاه سانتو استفانو. malmostoso, پس از شکایت برای داشتن گرفته دو مرحله بر روی پا, بر این اساس، و پس از ماهی به دلیل به عنوان یک کودک خورده نیست او یک استخوان در گلو را ترک کرده بودند, به او می دهد و من به دنبال.
در همین حال در ذهن من یک فکر وجود دارد امشب ... من نمی تواند انجام!
اما فقط فکر می کنم ", از 'contessino دکتر کاتب گلف باز، همه چیز را دوست! از محل متمایز از دیوار باستانی, تا غذا در زیرزمین.
تا آنجا که به من مربوط, و همچنین به معرفی آن را با کسانی که ما را به شام به عنوان انسان و شهروند با مغرور به دنبال داشته است, من در زمان خاموش حتی رضایت به او درست در زمانی که, درخواست از مرد در اتاق باربرا, من پاسخ داد: "Sبدن اشراف زاده, می رود که می گوید باربرا!"Ehhh… وقتی آنچه شما آنچه شما!
اما نه به پایان رسید! Mentre mi gustavo una zuppa di ceci e cozze non è riuscito a trattenersi dal dire: "سینتیا, ma ti mangi le cozze! Ma ti fidi!” Uhh signur gli ho risposto… ebbasta!
La mia cena si è conclusa con una ‘Miascia comasca’, un dolce tipico fatto con pane, amaretti, mele, pere, uvetta servito su una salsa di cachi, و, un immancabile bicchierino di liquore alla liquirizia che adoro!
Ragazzi che serata… per fortuna che, come per Cenerentola, l’incantesimo è svanito a mezzanotte! بدیهی شوخی, tutto sommato mi sono proprio divertita! 🙂